همه جا دکان رنگ است همه رنگ میفروشد
دل من به شیشه سوزد همه سنگ میفروشد
به کرشمه نگاهش دل سادهلوح ما را
چه به ناز میرباید چه قشنگ میفروشد
شرری بگیر و آتش به جهان بزن تو ای آه!
ز شرارهای که هر شب دل تنگ میفروشد
به دکان بخت مردم که نشسته است یارب!
گل خنده میستاند غم جنگ میفروشد
دل کس به کس نسوزد به محیط ما به حدی
که غزال چوچهاش را به پلنگ میفروشد
مدتی است کس ندیده گهری به قُلزُم ما
که صدف هر آنچه دارد به نهنگ میفروشد
ز تنور طبع فانی تو مجو سرود آرام
مطلب گل از دکانی که تفنگ میفروشد
رازق فانی