• 1404-03-18 2:53 قبل از ظهر

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

سرطان 16 1403

مرده بدم زنده شدم، گریه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

دیدهٔ سیر است مرا، جان دلیر است مرا

زهره شیر است مرا، زهرهٔ تابنده شدم

گفت که دیوانه نه‌ای، لایق این خانه نه‌ای

رفتم و دیوانه شدم، سلسله بنده شدم

گفت که سرمست نه‌ای، رو که از این دست نه‌ای

رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که تو کشته نه‌ای، در طرب آغشته نه‌ای

پیش رخ زنده کنش، کشته و افکنده شدم

گفت که تو زیرککی، مست خیالی و شکی

گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم

گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی

جمع نیم، شمع نیم، دود پراکنده شدم

گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری

شیخ نیم، پیش نیم، امر تو را بنده شدم

گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم

در هوس بال و پرش، بی‌پر و پرکنده شدم

گفت مرا دولت نو، راه مرو رنجه مشو

زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم

گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن

گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم

چشمه خورشید تویی، سایه گه بید منم

چونک زدی بر سر من، پست و گدازنده شدم

تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم

اطلس نو بافت دلم، دشمن این ژنده شدم

صورت جان وقت سحر، لاف همی‌زد ز بطر

بنده و خربنده بدم، شاه و خداونده شدم

شکر کند کاغذ تو، از شکرِ بی‌حد تو

کآمد او در بر من، با وی ماننده شدم

شکر کند خاک دژم، از فلک و چرخ به خم

کز نظر و‌ گردش او، نورپذیرنده شدم

شکر کند چرخ فلک از ملک و مُلک و ملک

کز کرم و بخشش او، روشن بخشنده شدم

شکر کند عارف حق، کز همه بردیم سبق

بر زبر هفت طبق، اختر رخشنده شدم

از توام ای شهره قمر، در من و در خود بنگر

کز اثر خنده تو، گلشن خندنده شدم

باش چو شطرنج روان، خامش و خود جمله زبان

کز رُخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم