به نسبت در گذشت دوست خوبم، استاد زبردست
مكانم لامكان باشد، نشانم بى نشان باشد
نه تن باشد نه جان باشد، كه من خود جان جانانم
دوئى از خود برون كردم، يكي ديدم دو عالم را
يكى جويم، يكى گويم، يكى دانم، يكى خوانم (حضرت مولانا)
در ١٨ ماه گذشته اكثر روز هاى جمعه ها را با رفیقی گذشتاندم كه با تاسف ما را تنها گذاشت و رفت. استاد از خویشاوندان نزدیک ما بود. شناخت من با استاد شاید به اضافه تر از ٣۵ سال قبل بر ميگردد كه او جوان رسا، ورزشكار، رسام و خطاط زبردست دوران خود بود.
در سال هاى متمادى آشنائی دريافتم كه با یک هنرمند توانا و انسان چند بعدى آشنائی دارم که قانع، سخاوتمند، مهمان نواز، خوش خُلق، مذاقی، عاشق، درون گرا، گوشه گير، مغرور، ملنگ، سرکش و باوقار رو در رو هستم كه در حين حال در عرصه هنر نقاشى در سطح كشور مقام والای دارد و مورد احترام بى حد و حصر قرار دارد.
از استاد مهتاب الدين زبردست آثار معدودى به جاى مانده كه خوشبختانه يكى از نقاشى زيباى آمر صاحب شهيد را كه شاید ٢٤ سال قبل به خواهش من نقاشى كرده بود را با خود دارم. به مقایسه تابلو ها باقيمانده، استاد شاگرد هاى زيادى را رهنمائی و تعلیم داده که در حال حاضر هر کدام از خود نام و نشانی دارند.
استاد همیشه می گفت که هنرش را نمی فروشد. این جمله استاد را بسیاری به تمسخر گرفته و می گفتند که بهتر بود استاد هنر ش را می فروخت تا اینکه به حد اقل ۲۰ خانه کرائی کوچ کشی کرده!
خاطره کوتاه: زمانی قرار بود ببرك كارمل به آلمان شرق سفر کند و با خود نقاشی چهره ارریخ هونیکر، رئیس جمهور آلمان شرق را تحفه گویا ببرد. استاد زبردست چهره هونیکر را با ظرافت تمام نقاشی کرد، اما به گفته خودش در ترسیم نکتائی رئیس جمهور آلمان عاجز ماند. روز ها می گذشت و افراد کمیته مرکزی و بالاخره خاد سراغ استاد را در پی تابلو فرمایشی گرفتند. هزینه تابلوی فرمایشی ۶۰ هزار افغانی وعده شده بود که در آنزمان برابر با قیمت خرید یک حویلی در کابل بود. بالاخره بعد از تهدید های جدی، برادران استاد مجبور شدند تا از يكى از شاگردان استاد خواهش کنند تا رنگ آمیزی نکتائی را تمام كند. القصه استاد بزرگوار هزینه نقاشى تابلوى را كه خود رسامى كرده بود را به شاگردش بخشید و گفت چون او تابلو را تمام کرده، هزینه مربوط من نمی شود.
استاد بزرگوار بود، خداوند متعال بر او ببخشد!؟